مناجات با خداوند و روضه سیدالشهدا علیه السلام
مهربان! از دامن لطفت گریزانم هنوز بیـشتر از هر کسی آلوده دامـانم هنوز اعتمادی نیست بر ذکر و نماز و روزهام اعتمادی نیست یا رب چون به ایمانم هنوز بیسر و پا بودم و عزّت به من دادی ولی خوب پابندت نگشته پای لنگـانم هنوز درد دادی که بیـایم با تـو درد دل کـنم من به فکر مطّب و دارو و درمانم هنوز برنگشتم پیش تو سرخوردهام پیش همه از غرور نابجای خود پشـیمـانم هنوز ای که وقت غصهها فوراً به دادم میرسی میرسم پابوس سلطانم؟! نمیدانم هنوز سال ها دور همین خانه گـدایی میکنم نـوکـر آوارۀ شــاه خــراسـانـم هــنـوز بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا مست بوی سیبم ای ارباب و عطشانم هنوز اصغرت را برده بودی تا که سیرابش کنی در شگفت از تیزی آن تیر براّنم هنوز کربلا از هر زمینی داغ تر شد یا حسین من گلایه مند از آن ریگ بیابانم هنوز تشنه ماند و در کنارش آب، حیف و میل شد پس چرا نفرین نکردی؟! من که حیرانم هنوز آن لب خشکیده را ای کاش میشد بوسه زد غصه دار مادری گیسو پریشانم هنوز |